کد مطلب:150313 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:189

آرامش نفس اماره
همه بی حیثیت ها در حكومت معاویه ای بدون آنكه ذره ای در خود و در آداب خود تغییر دهند با حیثیت خواهند شد و در چنین شرایطی به خود می بالند و مشغول زندگی به اصطلاح متمدن خودند و دیگر حرارت ایمان جایی در زندگی شان ندارد و در آن شرایط، سنگدلی جای قلب ایمانی را می گیرد، در این حال هر كس این آرامش مطلوب نفس اماره را به هم بزند شورشی و هرج و مرج طلب معرفی می شود و لذا اراده ملی را ضد او تجهیز می كنند، مگر اینكه با حكمت حسینی نهضتی برپا شود كه در عین اتهام به هرج و مرج طلب، لقمه این تهمت ها نگردد و به واقع بتواند معنویت رفته را برگرداند و پوچی مربوط به آرامش نفس اماره را كه دردی پنهان بود، بنمایاند، راستی چقدر كار مشكلی بود كاری كه حسین علیه السلام انجام داد!

در فرهنگ معاویه، كسی را دعوت نمی كنند به اینكه خوب شود! هر كس همین طور كه هست كافی است، در آن فضا «ان اكرمكم عندالله اتقیكم» حاكم نمی باشد، هر شخصی چون انسان است و انسان هم محترم است، پس كافی است. دیگر حسین علیه السلام و معاویه فرقی ندارند، هر دو محترم هستند هر فكر و عقیده ای آزاد است، هر كس هر چه خواست بگوید محترم است. ولی در فرهنگ و نظام حسینی علیه السلام و هر كسی كه باتقوا است محترم است، یعنی سخن دین و سخن غیر دین، هم ارزش نیستند، نظام معاویه ای نمی گوید سخن دین بی ارزش است، بلكه می گوید، سخن دین، سخن تو و سخن بی دینی سخن او، هر دو محترم هستند و انسان های بی حیثیت بدون اینكه مشی خود را تغییر دهند با حیثیت خواهند بود و در چنین


شرایطی به خود می بالند و مشغول زندگی به اصطلاح متمدن خود خواهند شد. اصلا می گویند حسین یعنی چه؟! حتی صریحا امام را قسم دادند كه كشور را به هم نریز! چون ما داریم زندگی خودمان را می كنیم، زندگی مان هم خوب است، پول هم داریم. یعنی حرارت ایمانی جایی در زندگی شان ندارد و گم شدن ایمان را نمی فهمند و در آن شرایط سنگ دلی جای قلب ایمانی را می گیرد. اصلا احساس ایمانی وجود ندارد، ایمان و اشك بی معنا می شود، جنگ و جهاد و تقوا و بسیجی نامفهوم می شود. در این حال هر كسی این آرامش مطلوب نفس اماره را به هم بزند شورشی و هرج و مرج طلب معرفی می شود و لذا اراده ملی را ضد او تجهیز می كنند. حسین علیه السلام هم این موضوع را خوب می داند، آمدن به كوفه برای حسین علیه السلام بهانه است، چون كه وقتی كوفیان از عهد و پیمان خود گذشتند، حسین علیه السلام از آمدن منصرف نشد، حسین علیه السلام حاضر بود شرایط جبهه را عوض كند، اما مگر وقتی كه از مدینه بیرون آمد، گفت كه من كوفه می روم؟ خیر، گفت من برای احیای سنت جد و پدرم می روم، می روم تا به سیره ی جد و پدرم زندگی را به مردم معرفی كنم، هنوز هم نه نامی از كوفی ها مطرح بود و نه جریان مسلم بن عقیل پیش آمده بود، پس حسین علیه السلام در شرایط جدید - كه كوفه نقض عهد كرده - باز هم حسین علیه السلام است و باید آنچه می تواند انجام دهد.

وقتی معاویه مرد و یزید هم هنوز نتوانسته بود كارها را درست به دست بگیرد امام حسین علیه السلام باید چه بكند؟ از یك طرف به او می گویند هرج و مرج طلب و فرهنگ عمومی هم بدش می آید كه كسی خواب آنها را بر هم بزند و از طرف دیگر هم حسین علیه السلام آمده است تا آن فرهنگ را بر هم زند، از یك طرف نباید هرج و مرج طلب باشد و خواب مردم را آشفته نكند و از آن طرف این تهمت را نباید بپذیرد، و اما حسین علیه السلام باید شرایط را دگرگون كند یعنی شرایطی را كه یزید در آن امن است باید به هم بزند و شرایطی به وجود آورد تا مردم در آن ساده زندگی كنند تا آرام آرام متعالی شوند. اینجاست كه حركات و گفتار و دلسوزی و نصیحت های امام علیه السلام برای شما معنادار می شود، حر به امام می گوید چرا به سمت كوفه آمدی؟ امام


نامه های كوفیان را جلوی او می آورد و می گوید اگر می خواهید من برمی گردم. البته در جلسات قبل عرض كردم كه برگشتن امام به این معنا نبود كه از نهضت حسینی برگردد، بلكه به این معنا بود كه تهمت شورشگر و هرج و مرج طلب بی رنگ شود تا بتواند جامعه را هدایت كند. در جنگ های عرب رسم بر این است كه اگر فردی زره بپوشد و با اسب وارد میدان شود و، یعنی قصد جنگ دارد ولی اگر عمامه داشته باشد و با قبا بیاید، یعنی نمی خواهد جنگ كند، در صبح روز عاشورا حضرت اباعبدالله علیه السلام عمامه بر سر دارد و قبا پوشیده است سوار بر شتر می شوند و دشمن را نصیحت می كنند یعنی من با شما جنگ ندارم، برای یزید و عبیدالله بین زیاد این حالت خیلی سخت است، چون نمی دانند با امام حسین علیه السلام چه كار كنند؟ دل شان می خواست امام حسین علیه السلام بدون این حركات و جدای از فرهنگ حسینی با آنها بجنگد و آنها هم با حسین جنگ كنند تا این جنگ یك مبارزه نظامی و سیاسی تلقی شود، ولی در حقیقت این جنگ یك جبهه و یك مبارزه بین حق و باطل شد و امام حسین علیه السلام با حكمت حسینی نهضتی برپا كرد كه در عین اتهام هرج و مرج طلب، لقمه این تهمت ها نگردد و فرهنگ معاویه ای نتواند این تهمت را به امام و فرهنگ حسینی بچسباند.

صحبت این است كه اگر شما حرف حقی بزنید، آیا فرهنگ مدرنیته نمی تواند شما را متهم به خشونت طلبی كند؟ حتما می تواند، فرهنگ معاویه ای به گونه ای است كه هر كس حرف حقی بزند حتی به زیبایی حركت امام حسین علیه السلام، می تواند او را به خشونت طلبی متهم كند، شما باید حسینی عمل كنید تا این اتهام برجای نماند.

فرهنگ معاویه ای، امنیتی به شما داده است كه خیلی از افراد را دیوانه حساب می كند، شما حتما تاریخ ساختن دیوانه خانه ها را می دانید، ما حدود 150 سال پیش از این چیزی به عنوان دیوانه خانه نداشتیم. پس دیوانه ها كجا بودند؟ در دل جامعه بودند، مثلا اگر یك نفر 150 سال پیش در گوشه كوچه دراز می كشید، هیچ اتفاقی نمی افتاد، اما حالا دیوانه های زنجیری و رفلكسی و عصبی پیدا شده اند كه حاصل تمدن مدرنیته كنونی است یعنی تمدنی به وجود آمد كه هر كس حركاتش مخالف این


تمدن باشد، دیوانه حساب می شود.

خدا رحمت كند شهید محمد منتظری را، او متوجه شده بود كه مهندس بازرگان فرهنگ غرب را به كشور ما می آورد، او و امثال او فهمیده بودند كه چیزی به كشور ما وارد می شود كه انسانیت را می گیرد، جمله ی بازركان این بود كه ما ایران آباد می خواهیم، شهید منتظری متوجه بود كه با شاه جنگ كرد، زندان رفت تا یك ایران الهی به وجود آید بنابراین جملات و حركات بازرگان را نمی توانست طاقت بیاورد و اعتراض می كرد به همین دلیل به او گفتند: دیوانه. اگر تاریخ را مطالعه كنید، می فهمید كه دیوانه خانه حاصل تمدن غرب است [1] .

اینجاست كه می بینید: حسین علیه السلام شرایطی را به وجود آورد كه نتوانند به او تهمت بزنند، به نصیحت های حضرت اگر دقت كنید، می بینید كه نه نظام حاكم را تأیید می كرد، نه بهانه جنگ به آنها می داد و این برای یزید و عبیدالله بن زیاد پدیده مشكلی بود.

و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته



[1] در اين رابطه به كتاب هاي ميشل فوكو رجوع كنيد.